روزي بنه به خوردن مي‌پاي در قرق

روزي بنه به خوردن مي‌پاي در قرق شاعر : اوحدي مراغه اي تا ما به سر کشيم چو صافي کدوي تو روزي بنه به خوردن مي‌پاي در قرق وقتي برو دهان ننهادي سبوي تو کي کردمي من از لب صافي حديث؟ اگر در خاک و خون مراغه‌زنان ز آرزوي تو تو در مراغه فارغ و صوفي به نوبهار سر در جهان نهاده چو صافي به بوي تو بر ما تو بسته در چو قرق سال و ماه و ما مانند اوحدي، که بنالد ز خوي تو صافي ز سنگ تفرقه فرياد مي‌کند صافي به کوچها دود از جستجوي تو گل در قرق عرق کند از شرم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روزي بنه به خوردن مي‌پاي در قرق
روزي بنه به خوردن مي‌پاي در قرق
روزي بنه به خوردن مي‌پاي در قرق

شاعر : اوحدي مراغه اي

تا ما به سر کشيم چو صافي کدوي توروزي بنه به خوردن مي‌پاي در قرق
وقتي برو دهان ننهادي سبوي توکي کردمي من از لب صافي حديث؟ اگر
در خاک و خون مراغه‌زنان ز آرزوي توتو در مراغه فارغ و صوفي به نوبهار
سر در جهان نهاده چو صافي به بوي توبر ما تو بسته در چو قرق سال و ماه و ما
مانند اوحدي، که بنالد ز خوي توصافي ز سنگ تفرقه فرياد مي‌کند
صافي به کوچها دود از جستجوي توگل در قرق عرق کند از شرم روي تو
برسينه سنگ مي‌زند از شوق موي تودر شانه ديد موي تو صافي و زان زمان
صافي ز حسرت و هوس قد و روي توبر پاي سرو و بيد نهد روي هر نفس
آن باد مشک بيز که ايد ز سوي تومشکين کند کنار و لبش هر به مدتي
بر دست آنکه آب زند خاک کوي توصافي به جاي آب روانها کند نثار
مي‌کرد جان خويشتن اندر گلوي تودستش به جان نمي‌رسد، ار ني به جاي آب


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط