حسن مصرست و رخ چون قمرت مير درو

حسن مصرست و رخ چون قمرت مير درو شاعر : اوحدي مراغه اي عشق زندان و حصارش که شدم پير درو حسن مصرست و رخ چون قمرت مير درو هم کمان مهره و هم ناوک و هم تير درو خم ابروت کمانيست، که دايم باشد حلق و پاي دل من بسته به زنجير درو حلقه‌ي زلف تو داميست گره گير، که هست مي‌رود جوي شراب و عسل و شير درو جنتست آن رخ خوب و ز دهان و لب تو که به اخلاص رود گردن نحجير درو خود که جويد ز کمند سر زلف تو خلاص؟ جگر ريش و دل سوخته توفير درو بسم اين کار پريشان، که...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حسن مصرست و رخ چون قمرت مير درو
حسن مصرست و رخ چون قمرت مير درو
حسن مصرست و رخ چون قمرت مير درو

شاعر : اوحدي مراغه اي

عشق زندان و حصارش که شدم پير دروحسن مصرست و رخ چون قمرت مير درو
هم کمان مهره و هم ناوک و هم تير دروخم ابروت کمانيست، که دايم باشد
حلق و پاي دل من بسته به زنجير دروحلقه‌ي زلف تو داميست گره گير، که هست
مي‌رود جوي شراب و عسل و شير دروجنتست آن رخ خوب و ز دهان و لب تو
که به اخلاص رود گردن نحجير دروخود که جويد ز کمند سر زلف تو خلاص؟
جگر ريش و دل سوخته توفير دروبسم اين کار پريشان، که نمي‌بينم جز
کاوحدي شيفته شد با همه تدبير دروگر من از عشق تو آشفته شوم نيست عجب


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط