بر گل از عنبر کمندي بستهاي بر گل از عنبر کمندي بستهايشاعر : اوحدي مراغه اي گرد ماه از مشک بندي بستهايبر گل از عنبر کمندي بستهايشکرش بگشوده، قندي بستهاياز لب لعل و دهان تنگ، خوشدست و پاي مستمندي بستهاياز سر زلف پريشان هر نفسزين شوخي بر سمندي بستهايهر دم از بهر شکار خاطريچند را کشتي و چندي بستهايبيدلاني کز تو ميجستند کامزانکه بر شاخ بلندي بستهايميوهي وصلت به ما مشکل رسدکه آتشي اندر سپندي بستهاينيست عيبي گر بسوزاني مراچون دل اندر ناپسندي بستهاياوحدي را کي پسندي بعد ازين؟بر دلم کوه سهندي بستهايتا تو بستي بار تبريز، اي پسر