من که باشم؟ در زيان افتادهاي من که باشم؟ در زيان افتادهايشاعر : اوحدي مراغه اي از هوي اندر هوان افتادهايمن که باشم؟ در زيان افتادهايگمرهي، از کاروان افتادهايبيخودي، رخ در بيابان کردهايمفلسي، از خان و مان افتادهايناکسي، از بخت دوري جستهايوقت خاموشي زيان افتادهايگاه گويايي فضيحت گشتهايبر زمين از آسمان افتادهاياز بهشت اندر جهنم رفتهاياز گراني رايگان افتادهايبر سر کوي سبکباران عشقوز خسي در خاکدان افتادهايگوهر خود را ز خس نشناختهوانگه از جايي چنان افتادهايدل ز غفلت بسته در جايي چنينوقت مردي ناتوان افتادهايروز سربازي عنان پيچيدهاياز کنار اندر ميان افتادهايهمنشينان بر کنار بحر و مندر زبان اين و آن افتادهاياوحديوار از براي اين و آن