اي که ديگر بيگناه از من عنان پيچيدهاي اي که ديگر بيگناه از من عنان پيچيدهايشاعر : اوحدي مراغه اي دشمني کردي روي از دوستان پيچيدهاياي که ديگر بيگناه از من عنان پيچيدهايپنجهي مسکين و دست ناتوان پيچيدهايزور بر ما ناپسند آمد که از روي قياسراست پنداري درو رمزي نهان پيچيدهايگر به سالي يک سخن با ما بگويي از دروغزير هر حرفيش دشنامي نهان پيچيدهايآشکارا دي فرستادي دعايي نزد منچون به ديدم، بيست جنگش در ميان پيچيدهاينامهاي دوشم فرستادي به نام آشتيوين نهان عمري برآمد تا در آن پيچيدهايالتماس بوسهاي کردم شبي، رفتي به خشمزلف را زين تاب دادي، روي از آن پيچيدهايزلف و رويت جانب ما گوش ميدارند و توکاوحدي را دم فرو بستي، زبان پيچيدهايقصه ها دارم، ولي نتوان نمودن پيش تو