جانا، دل محرور من شد بيقرار از شوق تو

جانا، دل محرور من شد بيقرار از شوق تو شاعر : اوحدي مراغه اي با او به بازي بعد ازين مي‌ده قرار بوسه‌اي جانا، دل محرور من شد بيقرار از شوق تو هر کس تمنايي کند، ما اختيار بوسه‌اي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جانا، دل محرور من شد بيقرار از شوق تو
جانا، دل محرور من شد بيقرار از شوق تو
جانا، دل محرور من شد بيقرار از شوق تو

شاعر : اوحدي مراغه اي

با او به بازي بعد ازين مي‌ده قرار بوسه‌ايجانا، دل محرور من شد بيقرار از شوق تو
هر کس تمنايي کند، ما اختيار بوسه‌ايروزي که خواهند از لبت عشاق عالم کامها
تا چند سوزيم اين چنين در انتظار بوسه‌اي؟آمد به لب جان از غمت، جانا، نميگويي که: ما
وز لعل شکربار خود کم‌گير بار بوسه‌ايروزي براي اوحدي يک بوسه بفرست از لبت
از من چه رنجي؟ اي پسر، سهلست کار بوسه‌ايزان شکرين لب گر شبي کردم شکار بوسه‌اي
يا خود خطا باشد ترا کردن شکار بوسه‌ايچون بيشمار از لعل خود دادي به هر کس بوسها
وآنگه من آشفته در رنج و خمار بوسه‌ايزاب دهانت مست شد دشمن، که خاکش بر دهن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط