با اين چنين بلايي، بعد از چنان عذابي

با اين چنين بلايي، بعد از چنان عذابي شاعر : اوحدي مراغه اي راضي شدم که: بينم روي ترا به خوابي با اين چنين بلايي، بعد از چنان عذابي ناديده از تو هرگز يک نامه را جوابي ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
با اين چنين بلايي، بعد از چنان عذابي
با اين چنين بلايي، بعد از چنان عذابي
با اين چنين بلايي، بعد از چنان عذابي

شاعر : اوحدي مراغه اي

راضي شدم که: بينم روي ترا به خوابيبا اين چنين بلايي، بعد از چنان عذابي
ناديده از تو هرگز يک نامه را جوابيصد نامه مشق کردم در شرح مهرباني
خون مرا بريزي بر خاک در چو آبيهر گه که بر در تو من آب روي جويم
هر حرف از آن شکايت فصلي شدست و بابياندر غم تو رازم رمزي دو بود و اکنون
مقصود هر حديثي، مضمون هر کتابيجز سر صورت تو چيزي دگر ندارم
کي بي‌نمک بماند بر آتشت کبابي؟چندان نمک لبت را در پسته بسته آخر
با چشم چون تو شوخي آغاز احتسابيدر غيرتيم ليکن مقدور نيست کس را
روي ترا، که اين جا شهريست و آفتابييک تن کجا تواند؟پوشيد از نظرها
يا کشتن خطايي، يا گفتن صوابيدر غصه اوحدي را موقوف چند داري؟


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط