دانهاي بر روي دام انداختي دانهاي بر روي دام انداختيشاعر : اوحدي مراغه اي مرغ آدم را ز بام انداختيدانهاي بر روي دام انداختيجرعهاي در کاس و جام انداختيتا شود سجاده و تسبيح ردخرقهي او بر حرام انداختيهر کرا خون خواستي کردن حلالدر چنين سوداي خام انداختيچون سزاي سوختن ديدي مرادر کف پيک و پيام انداختيبيدلان را چون نديدي مرد وصلدر زبان خاص و عام انداختييک سخن ناگفته، ما را چون سخناوحدي را در کلام انداختيديگران را بار دادي چون کليم