نقشي ز صورت خود هر جا پديد کردي نقشي ز صورت خود هر جا پديد کرديشاعر : اوحدي مراغه اي پس عشق ديدن آن در ما پديد کردينقشي ز صورت خود هر جا پديد کرديوامق بيافريدي، عذرا پديد کرديتا هر کسي نداند سر پرستش تووز بهر خدمت او جوزا پديد کرديخورشيد را بدادي نوري ز طلعت خودبر راه باز گشتن دريا پديد کرديتا قطره را نباشد از گم شدن هراسيورنه چرا ز آدم حوا پديد کردي؟ميخواستي که از ما بر ما بهانه گيريدر نقطهي دل ما چون ناپديد کردينوري که شمع گردون از عکس اوست روشنامروز عاشقان را فردا پديد کرديتا دولت وصالت بيوعدهاي نباشدچون گرم گشت منزل غوغا پديد کرديزان ساغر نهاني بر بادهاي که دانيدر عين بينشاني خود را پديد کردياز جستن نهانت چون اوحدي زبون شد