ساقي، بده شرابم، کندر چنين بهاري شاعر : اوحدي مراغه اي نتوان شراب خوردن بيمطربي و ياري ساقي، بده شرابم، کندر چنين بهاري تا ميتواند از تن کردن بدل گذاري ياري لطيف بايد، گويندهاي موافق حاجت نباشد او را رفتن به لالهزاري آن کش نشسته باشد در خانه لالهرويي بر گرد او کشيده از بيد و گل حصاري چون تاختن کند غم آهنگ سبزهاي کن ور در ميان نيايد، آخر کم از کناري آن ترک را به مستي امروز در ميان کش او را کزين گلستان دامن گرفت خاري عيبم مکن، که...