آنخان خانان را ببين، بر صندلي يللي بلي شاعر : اوحدي مراغه اي ميگير و زانو زن برش، گر مقبلي يللي بلي آنخان خانان را ببين، بر صندلي يللي بلي ميران غلام روي او، از بيدلي يللي بلي کرياس دلها موي او، اردوي جانها کوي او بالا چو توغ افراشته، روز يلي يللي بلي ترلک بسيم انباشته،مژگان بکيبر کاشته ما را چو مرغان باخته، در باولي يللي بلي ازيرت بيرون تاخته، قوش بلا انداخته آن زلف چون ارقامچي، شب زاولي يللي بلي چشمش دلم را قامچي، دل عشق او را يامچي افسون...