شاد گردم که هر به ايامي

شاد گردم که هر به ايامي شاعر : اوحدي مراغه اي قامتت را ببينم از بامي شاد گردم که هر به ايامي وز دهانت نيافتم کامي بي‌تو کارم به کام دشمن شد ننهادي به پرسشم گامي در جدايي تبم گرفت و تو خود دوستان را نميدهي جامي دشمنان از شراب وصل تو مست بر سر دانه مي‌کشي دامي خال را دانه ساختي وز زلف گو: قرارم مباش و آرامي در دلم چون غمت قرار گرفت گر بسوزد چو اوحدي خامي چه تفاوت کند در آتش تو؟
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شاد گردم که هر به ايامي
شاد گردم که هر به ايامي
شاد گردم که هر به ايامي

شاعر : اوحدي مراغه اي

قامتت را ببينم از باميشاد گردم که هر به ايامي
وز دهانت نيافتم کاميبي‌تو کارم به کام دشمن شد
ننهادي به پرسشم گاميدر جدايي تبم گرفت و تو خود
دوستان را نميدهي جاميدشمنان از شراب وصل تو مست
بر سر دانه مي‌کشي داميخال را دانه ساختي وز زلف
گو: قرارم مباش و آراميدر دلم چون غمت قرار گرفت
گر بسوزد چو اوحدي خاميچه تفاوت کند در آتش تو؟


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط