باز دوشم ز راه مهماني

باز دوشم ز راه مهماني شاعر : اوحدي مراغه اي به خرابي کشيد و ويراني باز دوشم ز راه مهماني تا بديدم درو به آساني داشت در پيش رويم آينه‌اي که ازو خاست هر چه مي‌داني که جزو نيست هر چه مي‌دانم تو در اول قدم همي ماني دو قدم راه بيش ، نيست ولي خويشتن را مگر نمي‌داني؟ هر چه هستيست در تو موجودست گر چه هرگز مرا نمي‌خواني اي که روز و شبت همي خوانم تا تن اوحدي شود فاني زان شراب بقا بده جامي
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
باز دوشم ز راه مهماني
باز دوشم ز راه مهماني
باز دوشم ز راه مهماني

شاعر : اوحدي مراغه اي

به خرابي کشيد و ويرانيباز دوشم ز راه مهماني
تا بديدم درو به آسانيداشت در پيش رويم آينه‌اي
که ازو خاست هر چه مي‌دانيکه جزو نيست هر چه مي‌دانم
تو در اول قدم همي مانيدو قدم راه بيش ، نيست ولي
خويشتن را مگر نمي‌داني؟هر چه هستيست در تو موجودست
گر چه هرگز مرا نمي‌خوانياي که روز و شبت همي خوانم
تا تن اوحدي شود فانيزان شراب بقا بده جامي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط