تو ز آه من ار هراساني شاعر : اوحدي مراغه اي چون دلم ميبري به آساني؟ تو ز آه من ار هراساني که به ترکت کنيم اگر جاني بر دل ما مکن جنايت پر با لبت رازهاي پنهاني روز آن نيست ورنه هست مرا هر شبي دعوتست و مهماني دل ما را ز نعمت غم تو راستي نوبتيست سلطاني نوبت وصل ار به من برسد چون بميريم، قدر ما داني گر چه عيديست مرگ ما بر تو اين زمان خر ز دور ميراني بار من در گل غم افتادي گر به پيشان جهي به پيشاني در دلت چون توان که بگذارم؟ ...