حاصل از عشقت نميبينم بجز غم خوردني شاعر : اوحدي مراغه اي پرورش مشکل توان کرد از چنين پروردني حاصل از عشقت نميبينم بجز غم خوردني از پس سالي عفالله! نيک ياد آوردني دوش فرمودي که خواهم کشتن آن شوريده را دولت تيزست شمشيري چنان در گردني سر ز شمشيرت نميپيچم، که اندر دين من از تو من آزار چون گيرم بهر آزردني؟ گر هزارم بار خون دل بريزي حاکمي هم سر کوي تو گر ناچار باشد مردني ز آستانت بر نخواهم داشتن سر بعد ازين راستي بيم هلاکست از چنان خو کردني...