با دشمنان ما شد هم خانه آشنايي شاعر : اوحدي مراغه اي کرد از فراق ما را ديوانه آشنايي با دشمنان ما شد هم خانه آشنايي ما را بسوخت همچون پروانه آشنايي روزي هزار نوبت از شمع عارض خود هم دام عشق دارد هم دانه آشنايي از زلف و خال مشکين پيوسته بر رخ و لب مويي وفا ندارد در شانه آشنايي ترس خدا ندارد در سينه شهر سوزي گفتم که: زود گردد بيگانه آشنايي آن روز کاشنا شد با من به دلنوازي پيمان کند چو بيند پيمانه، آشنايي پيمانهيپر از مي در ده، مگر که...