آن سرو سهي چه نام دارد؟
آن سرو سهي چه نام دارد؟ شاعر : اوحدي مراغه اي کان قامت خوش خرام دارد آن سرو سهي چه نام دارد؟ تا خود هوس کدام دارد؟ خلقي متحيرند در وي رخسارش از آفتاب کم نيست ماهي که به حسن او صنم نيست کندر دل و جان مقام دارد گر دور شود ز ديده غم نيست آشفتهي آن دو زلف و خالم من کشتهي عشق آن جمالم کو نيز دلي به دام دارد آنرا خبري بود ز حالم گر نيز دلم بسوخت شايد آن کس که دلم همي ربايد ديگ هوسي، که خام دارد تا پخته شود چنانکه بايد انديشهي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آن سرو سهي چه نام دارد؟
آن سرو سهي چه نام دارد؟
شاعر : اوحدي مراغه اي
کان قامت خوش خرام دارد آن سرو سهي چه نام دارد؟ تا خود هوس کدام دارد؟ خلقي متحيرند در وي رخسارش از آفتاب کم نيست ماهي که به حسن او صنم نيست کندر دل و جان مقام دارد گر دور شود ز ديده غم نيست آشفتهي آن دو زلف و خالم من کشتهي عشق آن جمالم کو نيز دلي به دام دارد آنرا خبري بود ز حالم گر نيز دلم بسوخت شايد آن کس که دلم همي ربايد ديگ هوسي، که خام دارد تا پخته شود چنانکه بايد انديشهي زلف و خال و خوبان؟ اي دل، چه کني خيال خوبان؟ کو نعمت و احتشام دارد آن برخورد از جمال خوبان با او هوس شراب دارم معشوق چو آفتاب دارم و آن لب نمک تمام دارد زيرا که دلي کباب دارم با دردکشان نمينشينند قومي که مقربان دينند صوفي که به دست جام دارد آواز دهيد، تا ببينند چون بر لب مطربست گوشم من پند کسي نمينيوشم کو کاسهي مي مدام دارد در کيسهي آن کسست هوشم هرگز نبود بدين درازي اي خواجه، حکايت مجازي داغيست که اين غلام دارد درياب، که سرعشق بازي امروز مي زلال بر تو پوشيده چو نيست حال برتو آن باده که دين حرام دارد بي مانبود حلال بر تو هرگز نبود فراغم، اي دوست زان چهرهي همچو باغم، اي دوست بوي تو که در مشام دارد در خاک برد دماغم، اي دوست بر چهره دويد و شد روان نيز خون شد دلم از غم تو، جان نيز از ديده و دل به وام دارد سرخي رخم ببين، که آن نيز گر گوش کني به جاي آنست شعر خوش اوحدي روانست اين شهد که در کلام دارد کز بوسهي شکرين لبانست وز شيوه عشق خوبتر نيست از گفته او ترا گذر نيست کو مذهب اين امام دارد آنرا غم جان ز بيم سر نيست
مقالات مرتبط