عز ناخفتن، ار تو هستي کس

عز ناخفتن، ار تو هستي کس شاعر : اوحدي مراغه اي نص يا «ايهاالمزمل» بس عز ناخفتن، ار تو هستي کس بر زبان چشمه‌ي سخن جاري شود از آب چشم و بيداري چون نخسبي نميزني در مرگ خواب را گفته‌اي برادر مرگ قالب خفته سرفگنده بود دل شب زنده‌دار زنده بود زندگان را به رنگ مرده کند خواب خون در بدن فسرده کند که درو يافتند آب حياب جز شب تيره نيست آن ظلمات مگر از ديده‌ي سحرخيزان نشود آب زندگي ريزان کار ما گريه و نياز بود شب ما تيره و دراز بود ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عز ناخفتن، ار تو هستي کس
عز ناخفتن، ار تو هستي کس
عز ناخفتن، ار تو هستي کس

شاعر : اوحدي مراغه اي

نص يا «ايهاالمزمل» بسعز ناخفتن، ار تو هستي کس
بر زبان چشمه‌ي سخن جاريشود از آب چشم و بيداري
چون نخسبي نميزني در مرگخواب را گفته‌اي برادر مرگ
قالب خفته سرفگنده بوددل شب زنده‌دار زنده بود
زندگان را به رنگ مرده کندخواب خون در بدن فسرده کند
که درو يافتند آب حيابجز شب تيره نيست آن ظلمات
مگر از ديده‌ي سحرخيزاننشود آب زندگي ريزان
کار ما گريه و نياز بودشب ما تيره و دراز بود
رخ در آن يار دلفروز آورگر حريفي، شبي به روز آور
شب ما ناخوشيست، شب خوش کنورنه هم عود ما بر آتش کن
تو چه خسبي؟ چون دوست بيدارستآنکه را جسته‌اي خريدارست
فرصت اينست، فرصتي دريابدوست بيدار و دشمن اندر خواب
دشمن، اين دوستان که ميدانيمنکرند اين حواس جسماني
باز کن چشم و ديده‌ي جان راخيز و در خواب کن مر اينان را
شب‌نشينان درين فتوح رسندکنج گيران به گنج روح رسند
نرسي جز به نور بيداريتو بران گوهر، ار خريداري
از در عزلتست و فکر و حضورمردم چشم شب‌نشين را نور


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط