زهدت آن باشد، اي سعادت جوي شاعر : اوحدي مراغه اي کز متاع جهان بتابي روي زهدت آن باشد، اي سعادت جوي پشت بر فضلهي مجاز کني روي در فضل بينياز کني زان توجه کلاه سازي و کفش بر فرازي ز فقر صرف درفش حاجت اربعين و خلوت تنگ نبود، گر ز زهد گيري رنگ تير شيطان برو چه کار کند؟ هر که او زهد را حصار کند قفس آهنين حواس ترا زهد چون قلعهايست پاس ترا احتما بايد، آنگهي دارو قلعه را در مساز بيبارو که حواس تنت به بند آيد خلوت از بهر آن پسند...