اول استاد، پس گهر سفتن

اول استاد، پس گهر سفتن شاعر : اوحدي مراغه اي تا نبايد به درد سر خفتن اول استاد، پس گهر سفتن زود باشد که مرد کار شود مرد را کاوستاد يار شود چشم او را به نور باز کند در عزش به رخ فراز کند بر سرش سايه‌ي کمال کشد بيضه وارش به زير بال کشد قوت روح ميدهد به سخن ميکند کم ز قدر قوت بدن نه به دست خلل صفاتش را نهلد در حجاب ذاتش را تا چو خود معنويش گرداند به روش دل قويش گرداند پرورش ميکند به مايه‌ي شرع شب و روزش چنين به اصل و به فرع ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اول استاد، پس گهر سفتن
اول استاد، پس گهر سفتن
اول استاد، پس گهر سفتن

شاعر : اوحدي مراغه اي

تا نبايد به درد سر خفتناول استاد، پس گهر سفتن
زود باشد که مرد کار شودمرد را کاوستاد يار شود
چشم او را به نور باز کنددر عزش به رخ فراز کند
بر سرش سايه‌ي کمال کشدبيضه وارش به زير بال کشد
قوت روح ميدهد به سخنميکند کم ز قدر قوت بدن
نه به دست خلل صفاتش رانهلد در حجاب ذاتش را
تا چو خود معنويش گرداندبه روش دل قويش گرداند
پرورش ميکند به مايه‌ي شرعشب و روزش چنين به اصل و به فرع
هر دمش ميدهد ز معني بهرنبرد زو نظر به سر و به جهر
ميرساند به نور از سايهدر ترقيش پايه بر پايه
به دگر گنجها شود رهبرچون ازين رنجها شود بهتر
به وجودي دگر بزايد مردبه لباسي دگر بر آيد مرد
روح را کرده مطمن‌القلبجسم را کرده از رياضت صلب
متمکن شود به مقعد صدقبر سر نفس او به سرحد صدق
برهد شيخ از آن گران قرضياين بود راضي، آن بود مرضي
رسم رشد و تصرف اين باشدحد و مد و تعرف اين باشد
نکند جز چنين طبيب دواکودک نفس را ز رنج هوا
زين منازل برون برد بارتگر چنين رهبري شود يارت
روح را روغن چراغ شودهر چه در جسم درد و داغ شود
کي رسد طالب اندرين منزل؟جز به سعي تن و به تقوي دل
يا دهد رتبتي چنينش دستگر به اين حال نفس گردد هست
که تو توليد مثل ميخوانيشاين بود سر نشانه‌ي ثانيش
نتوان يافتن مگر در خاکاندرين دور ازين وجودي پاک


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط