گر هيچ شبي وصل دلارام توان يافت شاعر : خاقاني با کام جهان هم ز جهان کام توان يافت گر هيچ شبي وصل دلارام توان يافت در آتش سوزنده چه آرام توان يافت دل هيچ نيارامد چون عشق بجنبد کان لب نه شکاري است که مادام توان يافت جان ياد لبش ميکند اي کاش نکردي بيآتش رز ديگ هوس خام توان يافت من سوختم آوخ ز هوس پختن او ليک کاين دولت از ايام به ايام توان يافت خاقاني اگر يار نيابي چکني صبر کز داغ پس از سوختگي نام توان يافت نامت نشود تا نشوي سوختهي عشق...