دل کشيد آخر عنان چون مرد ميدانت نبود

دل کشيد آخر عنان چون مرد ميدانت نبود شاعر : خاقاني صبر پي گم کرد چون هم‌دست دستانت نبود دل کشيد آخر عنان چون مرد ميدانت نبود ز آن همه يک گوي در خورد گريبانت نبود صد هزاران گوي زرين داشت چرخ از اختران زآنکه در روي زمين چيزي به دندانت نبود ماه در دندان گرفته پيشت آورد آسمان ليک جان آن داشت کان آهنگ با جانت نبود قصد دل کردي نگويم کان رگي با جان نداشت بود اين دولت مرا اما به دورانت نبود خوش‌دلي گفتي که داري الله الله اين مگوي عقل را در پا فکندم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دل کشيد آخر عنان چون مرد ميدانت نبود
دل کشيد آخر عنان چون مرد ميدانت نبود
دل کشيد آخر عنان چون مرد ميدانت نبود

شاعر : خاقاني

صبر پي گم کرد چون هم‌دست دستانت نبوددل کشيد آخر عنان چون مرد ميدانت نبود
ز آن همه يک گوي در خورد گريبانت نبودصد هزاران گوي زرين داشت چرخ از اختران
زآنکه در روي زمين چيزي به دندانت نبودماه در دندان گرفته پيشت آورد آسمان
ليک جان آن داشت کان آهنگ با جانت نبودقصد دل کردي نگويم کان رگي با جان نداشت
بود اين دولت مرا اما به دورانت نبودخوش‌دلي گفتي که داري الله الله اين مگوي
عقل را در پا فکندم چون بفرمانت نبودفتنه را برسر گرفتم چون سرکار از تو داشت
چون بديدم جز سه يک از دست هجرانت نبودوصل تو درخواستم از کعبتين يعني سه شش
کز وفا تا تو توئي حرفي به ديوانت نبوداز جفا بر حرف تو انگشت نتوانم نهاد
اين همه کردي و مي‌گويم که تاوانت نبودآتش غم در دل تابان خاقاني زدي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط