دل پيش خيال تو صد ديده برافشاند شاعر : خاقاني در پاي تو هر ساعت جاني دگر افشاند دل پيش خيال تو صد ديده برافشاند کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند لعلت به شکرخنده بر کار کسي خندد گر ديده نهاي هرگز کاتش گهر افشاند شو آينه حاضر کن در خنده ببين آن لب از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند از هجر تو در چشمم خورشيد شود سفته زان هر نفسي چشمم خون جگر افشاند نيش سر مژگانت ببريد رگ جانم مرغ سحري بيني حالي که پر افشاند گر در همه عمر از تو وصلي رسدم يک...