تب دوشين در آن بت چون اثر کرد شاعر : خاقاني مرا فرمود و هم در شب خبر کرد تب دوشين در آن بت چون اثر کرد چه تب بود اينکه در جانان اثر کرد برفتم دست و لب خايان که يارب چو خورشيدي که زي مغرب سفر کرد بديدم زرد رويش گرم و لرزان براي فصد، قصد نيشتر کرد بفرمودم که حاضر گشت فصاد مرا صد نيش هندي در جگر کرد بهر نيشي که بر قيفال او زد ورا خون از رگ و بازو بدر کرد مرا خون از رگ جان ريخت ليکن ز راه دستش اندر طشت زر کرد به نوک غمزه هر خون کو ز...