تب دوشين در آن بت چون اثر کرد

تب دوشين در آن بت چون اثر کرد شاعر : خاقاني مرا فرمود و هم در شب خبر کرد تب دوشين در آن بت چون اثر کرد چه تب بود اينکه در جانان اثر کرد برفتم دست و لب خايان که يارب چو خورشيدي که زي مغرب سفر کرد بديدم زرد رويش گرم و لرزان براي فصد، قصد نيشتر کرد بفرمودم که حاضر گشت فصاد مرا صد نيش هندي در جگر کرد بهر نيشي که بر قيفال او زد ورا خون از رگ و بازو بدر کرد مرا خون از رگ جان ريخت ليکن ز راه دستش اندر طشت زر کرد به نوک غمزه هر خون کو ز...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تب دوشين در آن بت چون اثر کرد
تب دوشين در آن بت چون اثر کرد
تب دوشين در آن بت چون اثر کرد

شاعر : خاقاني

مرا فرمود و هم در شب خبر کردتب دوشين در آن بت چون اثر کرد
چه تب بود اينکه در جانان اثر کردبرفتم دست و لب خايان که يارب
چو خورشيدي که زي مغرب سفر کردبديدم زرد رويش گرم و لرزان
براي فصد، قصد نيشتر کردبفرمودم که حاضر گشت فصاد
مرا صد نيش هندي در جگر کردبهر نيشي که بر قيفال او زد
ورا خون از رگ و بازو بدر کردمرا خون از رگ جان ريخت ليکن
ز راه دستش اندر طشت زر کردبه نوک غمزه هر خون کو ز من ريخت
که خون ديده بر وي رهگذر کردتو گفتي روي خاقاني است آن طشت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط