چشم ما بر دوخت عشق و پرده‌ي ما بردريد

چشم ما بر دوخت عشق و پرده‌ي ما بردريد شاعر : خاقاني از در ما چون درآمد دل ز روزن برپريد چشم ما بر دوخت عشق و پرده‌ي ما بردريد ورچه قصد جان کند زين قدر نتوان دررميد گرچه راه دل زند زين گام نتوان بازگشت جان سپار اي تن که سلطان تيغ غيرت برکشيد پاي دار اي دل که جانان دست غارت برگشاد با چنين کاري که در جنبيد نتوان آرميد با چنين شوري که ناگه خاست نتوان خوش نشست بر قد اميد ما مهرش قبا اکنون بريد بر سر ايام ما عشقش کلاه اکنون نهاد درد پر خورديم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چشم ما بر دوخت عشق و پرده‌ي ما بردريد
چشم ما بر دوخت عشق و پرده‌ي ما بردريد
چشم ما بر دوخت عشق و پرده‌ي ما بردريد

شاعر : خاقاني

از در ما چون درآمد دل ز روزن برپريدچشم ما بر دوخت عشق و پرده‌ي ما بردريد
ورچه قصد جان کند زين قدر نتوان دررميدگرچه راه دل زند زين گام نتوان بازگشت
جان سپار اي تن که سلطان تيغ غيرت برکشيدپاي دار اي دل که جانان دست غارت برگشاد
با چنين کاري که در جنبيد نتوان آرميدبا چنين شوري که ناگه خاست نتوان خوش نشست
بر قد اميد ما مهرش قبا اکنون بريدبر سر ايام ما عشقش کلاه اکنون نهاد
درد پر خورديم اکنون صاف مي‌بايد مزيداندرين خم‌خانه صافي از پي درد است و ما
مائي ما نيست گشت و اوئي او ناپديددر خراباتي که صاحب درد او جان‌هاي ماست
چشم خاقاني به خاقاني نيارد باز ديدگوشمالي داد ما را عشق او کز بيم آن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط