تا مرا عشق يار غار افتاد شاعر : خاقاني پاي من در دهان مار افتاد تا مرا عشق يار غار افتاد ديدهام را نصيب خار افتاد چکنم چون ز گلستان اميد نتوانست بر کنار افتاد کشتي صبر من چو از غرقاب اين مصيبت هزار بار افتاد سود نکند نصيحتم که مرا که تو را عشق پايدار افتاد گفتي از صبر ساز دست آويز که تو را با من اين قرار افتاد بيمن است اين سخن تو داني و دل کار با لطف کردگار افتاد رفت در شهر، آب خاقاني