هر دل که غم تو داغ کردش شاعر : خاقاني خون جگر آمد آبخوردش هر دل که غم تو داغ کردش کوشيد و نبود هم نبردش چون کوشم با غمت که گردون جان داد و نکرد هيچ دردش در درد فراق تو دل من نزديک شد آفتاب زردش دور از تو گذشت روز عمرم زينجا بکشم به باد سردش در بابل اگر نهند شمعي هيهات کجا رسم به گردش وصل تو دواسبه رفت چون باد درياب که نيست پايمردش خاقاني را جهان سرآمد در جملهي آفتاب گردش خاصه که به شعر بينظير است ...