خاک شدم در تو را آب رخم چرا بري

خاک شدم در تو را آب رخم چرا بري شاعر : خاقاني داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوري خاک شدم در تو را آب رخم چرا بري پرده‌ي روي تو شدم پرده‌ي من چرا دري از سر غيرت هوا چشم ز خلق دوختم بيش مکن مضايقه زانکه رسيد مشتري وصل تو را به جان و دل مي‌خرم و نمي‌دهي گه به شگرفي و تري هوش مرا همي بري گه به زبان مادگان عشوه‌ي خوش همي دهي لاغر از آن نمي‌شود چون بره‌ي دو مادري عشق تو را نواله شد گاه دل و گهي جگر چاره چه خاقني اگر کيسه رسد به لاغري کيسه هنوز...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاک شدم در تو را آب رخم چرا بري
خاک شدم در تو را آب رخم چرا بري
خاک شدم در تو را آب رخم چرا بري

شاعر : خاقاني

داشتمت به خون دل خون دلم چرا خوريخاک شدم در تو را آب رخم چرا بري
پرده‌ي روي تو شدم پرده‌ي من چرا درياز سر غيرت هوا چشم ز خلق دوختم
بيش مکن مضايقه زانکه رسيد مشتريوصل تو را به جان و دل مي‌خرم و نمي‌دهي
گه به شگرفي و تري هوش مرا همي بريگه به زبان مادگان عشوه‌ي خوش همي دهي
لاغر از آن نمي‌شود چون بره‌ي دو مادريعشق تو را نواله شد گاه دل و گهي جگر
چاره چه خاقني اگر کيسه رسد به لاغريکيسه هنوز فربه است از تو از آن قوي دلم
بحر ز قاعده نشد تا تو بهانه ناوريگرچه به موضع لبت مفتعلن دوباره شد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط