چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر

چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر شاعر : خاقاني سيماب آتشين زد در بادبان اخضر چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر سيماب شد چو برزد سيماب آتشين سر آن خايه‌هاي زرين از سقف نيم خايه کو در عمود سيمين دارد ترازوي زر مرغ از چه زد شناعت بر صبح راست خانه کز نور صبح بينم گنج روان مشهر کوس از چه روي دارد آواز گنج باري و آن همچو صفر خالي و آوازه‌ي مزور اين گنج صرف دارد و آواز در ميان نه خياط بهر سحرش برداشته مدور مه در هواي بابل چون يک قواره توزي گر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر
چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر
چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر

شاعر : خاقاني

سيماب آتشين زد در بادبان اخضرچون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر
سيماب شد چو برزد سيماب آتشين سرآن خايه‌هاي زرين از سقف نيم خايه
کو در عمود سيمين دارد ترازوي زرمرغ از چه زد شناعت بر صبح راست خانه
کز نور صبح بينم گنج روان مشهرکوس از چه روي دارد آواز گنج باري
و آن همچو صفر خالي و آوازه‌ي مزوراين گنج صرف دارد و آواز در ميان نه
خياط بهر سحرش برداشته مدورمه در هواي بابل چون يک قواره توزي
گر نه از آن قواره نيمي کنند کمتريارب ز دست گردون چه سحرها برآمد
نان سپيد او مه، نان ريزهاش اخترچرخ سياه کاسه خوان ساخت شبروان را
افتاد قرص سيمين اندر دهان خاورچون پخت نان زرين اندر تنور مشرق
يا قوم اطعموني آوازش آمد از برکوس شکم تهي را بود آرزوي آن نان
اجري است آن دو نانش ز انعام شاه کشورمانا که هست گردون دروازه بان در بند
ادريس ريزه خوارش و ارواح ميده آوردرگاه سيف دين را نقد است خوان رضوان


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.