سلسله‌ي ابر گشت زلف زره سان او

سلسله‌ي ابر گشت زلف زره سان او شاعر : خاقاني قرصه‌ي خورشيد شد گوي گريبان او سلسله‌ي ابر گشت زلف زره سان او جوشن مردان گسست ناوک مژگان او پنجه‌ي شيران شکست قوت سوداي او بر نمک و تره بين دل‌ها مهمان او خوش نمکي شد لبش، تره تر عارضش سوي برون داد رنگ پسته‌ي خندان او رنگ به سبزي زند چهره او را مگر هست بهرسان که هست هستي من ز آن او گرچه ز مهري که نيست، نيست دلش ز آن من کيست که نقشي کند زين دو بر ايوان او دازم زنگار دل، دارم شنگرف اشک ماندم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سلسله‌ي ابر گشت زلف زره سان او
سلسله‌ي ابر گشت زلف زره سان او
سلسله‌ي ابر گشت زلف زره سان او

شاعر : خاقاني

قرصه‌ي خورشيد شد گوي گريبان اوسلسله‌ي ابر گشت زلف زره سان او
جوشن مردان گسست ناوک مژگان اوپنجه‌ي شيران شکست قوت سوداي او
بر نمک و تره بين دل‌ها مهمان اوخوش نمکي شد لبش، تره تر عارضش
سوي برون داد رنگ پسته‌ي خندان اورنگ به سبزي زند چهره او را مگر
هست بهرسان که هست هستي من ز آن اوگرچه ز مهري که نيست، نيست دلش ز آن من
کيست که نقشي کند زين دو بر ايوان اودازم زنگار دل، دارم شنگرف اشک
ماندم ناخن کبود از تب هجران اوعمر من اندر غمش رفت چو ناخن بسر
آتش من مگذارد بر شکرستان اوگرچه شکر خنده زد بر دل چون آتشم
هندوکي اعجمي، بنده‌ي دربان اوديلم تازي ميان اوست، من از چشم و سر
يار عزيز است سخت، جان تو و جان اوعشق به بانگ بلند گفت که خاقانيا
ديد در آن دايره نقطه‌ي مرجان اودي پدر من به وهم دايره‌اي برکشيد
کز يد بيضا گذشت دست عمل ران اوصانع زرين عمل، پير صناعت علي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط