اي تير باران غمت، خون دل ما ريخته شاعر : خاقاني نگذاشت طوفان غمت، خون دلي ناريخته اي تير باران غمت، خون دل ما ريخته چشم تو در يک چشم زد، صد خون تنها ريخته اي صد يک از عشقت خرد، جان صيدت از يک تا به صد پس ذرهي ناکرده کم، ما تن زده تا ريخته اي ريخته سيل ستم بر جان ما سر تا قدم از غمزهي چون نشترت مه خون جوزا ريخته ماهي و جوزا زيورت، وز رشک زيور در برت عود الصليب موي تو، آب چليپا ريخته محراب قيصر کوي تو، عيد مسيحا روي تو آهسته باش اي آب شرم،...