سر چه سنجد که هوش مي بشود شاعر : خاقاني تن چه ارزد که توش مي بشود سر چه سنجد که هوش مي بشود جان چو کف زد به دوش ميبشود دلم از خون چه خم به جوش آمد ديده راوق فروش مي بشود منم آن بيد سوخته که به من بر دلم تخته پوش مي بشود چون گريزد دل از بلا؟ که جهان مرغ جانم خموش مي بشود من ز گريه نهام خموش وليک عمر در نوش نوش مي بشود ساقي غم که جام جام دهد که به هر لحظه زوش مي بشود بختم آوخ که طفل گرينده است به که در خواب نوش مي بشود طفل...