پردهي صبرم فراق يار برافکند | | راز دلم جور روزگار برافکند |
فرقت آن يار غمگسار برافکند | | اين همه زنگار غم بر آينهي دل |
قفل غمش هجر يار غار برافکند | | خانهي بام آسمان که سينهي من بود |
سوي مژه گنج شاهوار برافکند | | زلزلهي غم فتاد در دل ويران |
نقب به گنج عزيز خوار برافکند | | گنج عزيز است عمر آه که گردون |
خون دلم خاک را نگار برافکند | | من همه در خون و خاک غلطم و از اشک |
قرعهي غم دست روزگار برافکند | | غصه همه قسم من فتاد که ناگاه |
بيخ و بن از باغ اختيار برافکند | | دل به سر بيل غم درخت طرب را |
بخيه از آنم به روي کار برافکند | | سوزن اميد من به دست قضا بود |
غم به دل يک گره هزار برافکند | | رشتهي جان صد گرده چو رشتهي تب داشت |
داغ سياهش هزار بار برافکند | | جامهي جان هم به دست گازر غم ماند |
بر دل سگجان مرا غبار برافکند | | در پس زانو چو سگ نشينم کايام |
غم نمکم بر دل فگار برافکند | | نعره زنان چون نمک بر آتشم ايرا |
لرزهي دريا به کوهسار برافکند | | از دم سردم صدا به کوه درافتاد |
بر تن ماهي شکنج مار برافکند | | شورش درياي اشک من به زمين رفت |
خواب به بختم پلنگوار برافکند | | چرخ که دود دلم پلنگ تنش کرد |
بست و به درياي انتظار برافکند | | بستهي خواب است بخت و خواب مرا غم |
پردهي خاقاني آشکارا برافکند | | چرخ نهان کش که پرده ساز خيال است |