دوش آن زمان که چشمهي زراب آسمان شاعر : خاقاني سيمابوار زين سوي چاه زمين گريخت دوش آن زمان که چشمهي زراب آسمان جرم فلک پس سپر آهنين گريخت مه را گرفته ديدم گفتم ز تيغ مير چون سگ گزيدهاي که ز ماء معين گريخت لرزان ستارگان ز حسام حسام دين در گوهر حسام سليمان نگين گريخت سيمرغ دولت از فزع ديو گوهران بگسست و در حمايل روح المين گريخت حرزي است کز قلادهي اهريمن خبيث در ظل پهلوان تهمتن مکين گريخت ترسان عروس ملک چو دخت فراسياب در ماه رايت...