نيست او را چو هماي اصل کريم | | اين غر غرچه جغد دمن است |
چون خروس است زناکار و ليم | | چون کلاغ است نجس خوار و حسود |
هست چون طوطي غماز و نديم | | هست چون قمري طناز و وقح |
چون غراب البين آرندهي بيم | | چون عقاب الجور آرندهي جور |
هست بر کنگرهها کنگر ديم | | نيست در قصر شهان شاهينوار |
هست هدهد لقب و کرکس خيم | | نيست طغرل شرف و عنقا نام |
گاه چون شبپرک از تيم به تيم | | گه چو دمسيجک از شاخ به شاخ |
مايهي فسق چو عصفور مقيم | | رهبر ديو چو طاووس مدام |
اوست چون باشه گه باد عقيم | | تا که خاقاني بلبل سخن است |
تاش چون زاغ سيه گشت گليم | | بس که شد دشمن اين باز سپيد |
سر او چون دم خطاف دو نيم | | زود بينام به شمشير ملک |