به تعريض گفتي که خاقانيا

به تعريض گفتي که خاقانيا شاعر : خاقاني چه خوش داشت نظم روان عنصري به تعريض گفتي که خاقانيا ز ممدوح صاحب‌قران عنصري بلي شاعري بود صاحب‌قران غزل‌گو شد و مدح‌خوان عنصري ز معشوق نيکو و ممدوح نيک نکردي ز طبع امتحان عنصري جز ار طرز مدح و طراز غزل به مدح و غزل درفشان عنصري شناسند افاضل که چون من نبود نکردي به سحر بيان عنصري که اين سحر کاري که من مي‌کنم به يک شيوه شد داستان عنصري ز ده شيوه کان حيلت شاعري است همان شيوه‌ي باستان عنصري...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به تعريض گفتي که خاقانيا
به تعريض گفتي که خاقانيا
به تعريض گفتي که خاقانيا

شاعر : خاقاني

چه خوش داشت نظم روان عنصريبه تعريض گفتي که خاقانيا
ز ممدوح صاحب‌قران عنصريبلي شاعري بود صاحب‌قران
غزل‌گو شد و مدح‌خوان عنصريز معشوق نيکو و ممدوح نيک
نکردي ز طبع امتحان عنصريجز ار طرز مدح و طراز غزل
به مدح و غزل درفشان عنصريشناسند افاضل که چون من نبود
نکردي به سحر بيان عنصريکه اين سحر کاري که من مي‌کنم
به يک شيوه شد داستان عنصريز ده شيوه کان حيلت شاعري است
همان شيوه‌ي باستان عنصريمرا شيوه‌ي خاص و تازه است و داشت
که حرفي ندانست از آن عنصرينه تحقيق گفت و نه وعظ و نه زهد
ز محمود کشور ستان عنصريبه دور کرم بخششي نيک ديد
ز يک فتح هندوستان عنصريبه ده بيت صد بدره و برده يافت
ز زر ساخت آلات خوان عنصريشنيدم که از نقره زد ديگدان
خسک ساختي ديگدان عنصرياگر زنده ماندي در اين دور بخل
پري‌وار جز استخوان عنصرينخوردي ز خوان‌هاي اين مردمان
زدي بوسه چون پر نان عنصريبه بوي دو نان پيش دونان شدي
چو من در نيام دهان عنصريز تير فلک تيغ چستي نداشت
چو من در سه شاخ بنان عنصريز ني دور باش دو شاخي نداشت
بزرگ آيت و خرده دان عنصرينبوده است چون من گه نظم و نثر
نبود آفتاب جهان عنصريبه نظم چو پروين و نثر چو نعش
نه سحبان يعرب زبان عنصرياديب و دبير و مفسر نبود
به زر بود خرم روان عنصريچنانک اين عروس از درم خرم است
ستد زر و شد شادمان عنصريدهم مال و پس شاد باشم کنون
به دولت بر از آسمان عنصريبه دانش بر از عرش گر رفته بود
به دولت شدن چون توان عنصريبه دانش توان عنصري شد وليک


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط