ابروي تو طاقست که پيوسته هلالست شاعر : خواجوي کرماني ز آنرو که هلال ار نشود بدر محالست ابروي تو طاقست که پيوسته هلالست گويد که مگر خازن فردوس بلالست بر روي تو خال حبشي هر که ببيند وين طرفه که چشم سيهت ابن هلالست پيوسته هلالست ترا حاجب خورشيد يا رب که در آن شام غريبان به چه حالست آن دل که سفر کرده بچين سر زلفت هندوچهي بستان جمالست نه خالست هندو به چهي خال سياه تو به صد وجه ليکن چو نظر ميکنم اين نيز خيالست گفتم که خيال تو کند مرهم ريشم...