شمع ما مامول هر پروانه نيست شاعر : خواجوي کرماني گنج ما محصول هر ويرانه نيست شمع ما مامول هر پروانه نيست هر که او از آشنا بيگانه نيست کي شود در کوي معني آشنا هيچ دامي در رهش جز دانه نيست ترک دام و دانه کن زيرا که مرغ هر که او با ساغر و پيمانه نيست در حقيقت نيست در پيمان درست زانکه عاقل نيست کو ديوانه نيست پند عاقل کي کند ديوانه گوش هر کرا در جان غم جانانه نيست نيست جانش محرم اسرار عشق کيست کش موئي از و در شانه نيست گر چه نايد موئي...