شمع ما مامول هر پروانه نيست

شمع ما مامول هر پروانه نيست شاعر : خواجوي کرماني گنج ما محصول هر ويرانه نيست شمع ما مامول هر پروانه نيست هر که او از آشنا بيگانه نيست کي شود در کوي معني آشنا هيچ دامي در رهش جز دانه نيست ترک دام و دانه کن زيرا که مرغ هر که او با ساغر و پيمانه نيست در حقيقت نيست در پيمان درست زانکه عاقل نيست کو ديوانه نيست پند عاقل کي کند ديوانه گوش هر کرا در جان غم جانانه نيست نيست جانش محرم اسرار عشق کيست کش موئي از و در شانه نيست گر چه نايد موئي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شمع ما مامول هر پروانه نيست
شمع ما مامول هر پروانه نيست
شمع ما مامول هر پروانه نيست

شاعر : خواجوي کرماني

گنج ما محصول هر ويرانه نيستشمع ما مامول هر پروانه نيست
هر که او از آشنا بيگانه نيستکي شود در کوي معني آشنا
هيچ دامي در رهش جز دانه نيستترک دام و دانه کن زيرا که مرغ
هر که او با ساغر و پيمانه نيستدر حقيقت نيست در پيمان درست
زانکه عاقل نيست کو ديوانه نيستپند عاقل کي کند ديوانه گوش
هر کرا در جان غم جانانه نيستنيست جانش محرم اسرار عشق
کيست کش موئي از و در شانه نيستگر چه نايد موئي از زلفش بدست
گفت اين دم موسم افسانه نيستگفتمش افسانه گشتم در غمت
گفت کاينجا مسجد و بتخانه نيستگفتمش بتخانه ما را مسجدست
کاين سخنها هيچ درويشانه نيستگفتمش بوسي بده گفتا خموش
گفت خواجو حاجت شکرانه نيستگفتمش شکرانه را جان مي‌دهم


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.