دل من زحمت جان برنتابد شاعر : خواجوي کرماني که در ملکي دو سلطان برنتابد دل من زحمت جان برنتابد عنان از کوي جانان برنتابد گرش همچون سگان کو برانند کسي کو بار هجران برنتابد کجا در خلوت وصلش بود بار يقين ميدان که سامان برنتابد سري کز سر عشقش نيست خالي مکن چندين که چندان برنتابد نگارا تکيه برحسن وجواني که عاشق زحمت جان برنتابد دلا در باز جان در پاي جانان که درد عشق درمان برنتابد چو خواجو در غمش ميسوز و ميساز ...