هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد شاعر : خواجوي کرماني سر در ميان مجلس عشاق برنکرد هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد ننهاد سر که همچو قلم ترک سرنکرد برخط عشق ماه رخان چون قلم کسي وان يافت زندگي که ز کشتن حذر نکرد آنکس شکست قلب که بيمش ز جان نبود چون شمع هر که سرکشي از سر بدر نکرد سر برنکرد پيش سرافکندگان عشق وان سست مهر بردل سختش اثر نکرد خون شد ز اشک ما دل سنگين کوهسار دامن کشان روان شد و در ما نظر نکرد گشتيم خاک پايش و آنسرو سرفراز...