سوز غم تو آتشم از جان بر آورد شاعر : خواجوي کرماني مهر تو دودم از دل بريان بر آورد سوز غم تو آتشم از جان بر آورد شور از نهاد قلزم و عمان بر آورد چشم پرآب ما چو ز بحرين دم زند بس خون لعل کز جگر کان بر آورد گردون لاجورد بدور عقيق تو هر دم هوا بگيرد و افغان بر آورد مرغ دلم زعشق گلستان عارضت اين مان بتر بود که ز ايمان بر آورد ما را بباد داد و گر آن کفر زلف تست خنجر بقصد خون مسلمان بر آورد هر لحظه چشم ترک تو چون کافران مست آه از دل شکستهي...