آنکو به شکر ريزي شور از شکر انگيزد
شاعر : خواجوي کرماني
هر دم لب شيرينش شوري دگر انگيزد | | آنکو به شکر ريزي شور از شکر انگيزد | از غايت شيريني از لب شکر انگيزد | | گر زانکه ترش گردد ور تلخ دهد پاسخ | از لعل گهر پوشش للي تر انگيزد | | لل ز صدف خيزد وين طرفه که هر ساعت | وانگه بسيه کاري مشک از قمر انگيزد | | از نافهي تاتاري بر مه فکند چنبر | ماهيست تو پنداري کز شب سحر انگيزد | | گر زلف سيه روزي از چهره براندازد | کان فتنه چو برخيزد صد فتنه برانگيزد | | برخيزم و بنشانم در مجلس اصحابش | از ديدهي خونبارم خون جگر انگيزد | | خونشد جگر از دردم وندر غم او هر دم | وجهم به از اين چبود کز چهره برانگيزد | | سيمي که مرا بايد از ديده شود حاصل | از چشم عقيق افشان عقد گهر انگيزد | | چون ياد کند خواجو ياقوت گهر بارش | |