شام شکستگان را هرگز سحر نباشد شاعر : خواجوي کرماني وز روز تيره روزان تاريکتر نباشد شام شکستگان را هرگز سحر نباشد وانکو ز پا درآمد در بند سر نباشد هر کو ز جان برآمد از دست دل ننالد تا بيخبر نگردد صاحب خبر نباشد پير شرابخانه از بادهي مغانه در عالم حقيقت عيب و هنر نباشد در بزم درد نوشان زهد و ورع نگنجد وانکو قد تو بيند کوته نظر نباشد هر کو رخ تو جويد از مه سخن نگويد زانرو که چشم نرگس بر سيم و زر نباشد در اشک و روي زردم سهلست اگر ببيني ...