مردان اين قدم را بايد که سر نباشد

مردان اين قدم را بايد که سر نباشد شاعر : خواجوي کرماني مرغان اين چمن را بايد که پر نباشد مردان اين قدم را بايد که سر نباشد وان پا نهد درين ره کش بيم سر نباشد آن سر کشد درين کو کز خود برون نهد پي زيرا که هيچ راهي بي راهبر نباشد در راه عشق نبود جز عشق رهنمائي تيغ جفاي او را جز جان سپر نباشد تير بلاي او را جز دل هدف نشايد وانکو نظر نبازد صاحب نظر نباشد هر کو قدح ننوشد صافي درون نگردد با دوست ملک عالم سهلست اگر نباشد گر وصل پادشاهي حاصل کند...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مردان اين قدم را بايد که سر نباشد
مردان اين قدم را بايد که سر نباشد
مردان اين قدم را بايد که سر نباشد

شاعر : خواجوي کرماني

مرغان اين چمن را بايد که پر نباشدمردان اين قدم را بايد که سر نباشد
وان پا نهد درين ره کش بيم سر نباشدآن سر کشد درين کو کز خود برون نهد پي
زيرا که هيچ راهي بي راهبر نباشددر راه عشق نبود جز عشق رهنمائي
تيغ جفاي او را جز جان سپر نباشدتير بلاي او را جز دل هدف نشايد
وانکو نظر نبازد صاحب نظر نباشدهر کو قدح ننوشد صافي درون نگردد
با دوست ملک عالم سهلست اگر نباشدگر وصل پادشاهي حاصل کند گدائي
پيش عقيق شيرين قدر شکر نباشدجز روي ويس رامين گل در چمن نبيند
آمد شبي که آنرا هرگز سحر نباشدچون طره‌ي تو يارا دور از رخ تو ما را
بيرون ز روي چون زر وجهي دگر نباشداز بنده زر چه خواهي زآنرو که عاشقانرا
وانکو کمر ببيند در بند زر نباشدهر کان دهن ببيند از جان سخن نگويد
و آشفته‌ئي ز زلفت آشفته‌تر نباشدافتاده‌ئي چو خواجو بيچاره‌تر نخيزد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط