يا مه خلخ بلب بام برآمد | | خسرو انجم بگه بام برآمد |
يا شه روم از طرف شام برآمد | | صبح جمالش بدميد از شب گيسو |
سبزه بگرد رخ گلفام برآمد | | سرو گل اندام سمن عارض ما را |
کام دل از جام غم انجام برآمد | | مجلسيان سحري را شب دوشين |
وقت صبوح از افق جام برآمد | | چشمهي خورشيد درخشان مروق |
عاقبت از لعل توام کام برآمد | | کام من اين بود که جان بر تو فشانم |
بس که بديوانگيم نام برآمد | | زلف تو چون سلسله جنبان دلم شد |
کيست که مرغ دلش از دام برآمد | | خال تو تا دانه و زلفين تو شد دام |
از لب جانبخش دلارام برآمد | | گو برو آرام چو کام دل خواجو |