درد من دلخسته بدرمان که رساند شاعر : خواجوي کرماني کار من بيچاره بسامان که رساند درد من دلخسته بدرمان که رساند وز مصر نسيمي سوي کنعان که رساند از ذره حديثي برخورشيد که گويد جانرا شکري از لب جانان که رساند دل را نظري از رخ دلدار که بخشد وز مرغ سلامي به گلستان که رساند از مور پيامي به سليمان که گذارد بازش بسوي روضهي رضوان که رساند آدم که بشد کوثرش از ديدهي پر آب ما را به لب چشمهي حيوان که رساند شد عمر درين ظلمت دلگير بپايان هر دم...