اي ساربان به قتل ضعيفان کمر مبند شاعر : خواجوي کرماني بر گير بارم از دل و بار سفر مبند اي ساربان به قتل ضعيفان کمر مبند بر روي ما نظر فکن و نقش زر مبند در اشک ما نگه کن و از سيم در گذر پاي دل شکسته بزنجير درمبند ما را چو در سلاسل زلفت مقيديم هر دم خروش و غلغله در کوه و در مبند فرهاد را مکش بجدائي و در غمش چندين طمع برآن بت بيدادگر مبند اي دل مگر بياد نداري که گفتمت بر ياد لعل او سر درج گهر مبند ور آبروي بايدت اي چشم درفشان گلزار را...