اي ساربان به قتل ضعيفان کمر مبند

اي ساربان به قتل ضعيفان کمر مبند شاعر : خواجوي کرماني بر گير بارم از دل و بار سفر مبند اي ساربان به قتل ضعيفان کمر مبند بر روي ما نظر فکن و نقش زر مبند در اشک ما نگه کن و از سيم در گذر پاي دل شکسته بزنجير درمبند ما را چو در سلاسل زلفت مقيديم هر دم خروش و غلغله در کوه و در مبند فرهاد را مکش بجدائي و در غمش چندين طمع برآن بت بيدادگر مبند اي دل مگر بياد نداري که گفتمت بر ياد لعل او سر درج گهر مبند ور آبروي بايدت اي چشم درفشان گلزار را...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي ساربان به قتل ضعيفان کمر مبند
اي ساربان به قتل ضعيفان کمر مبند
اي ساربان به قتل ضعيفان کمر مبند

شاعر : خواجوي کرماني

بر گير بارم از دل و بار سفر مبنداي ساربان به قتل ضعيفان کمر مبند
بر روي ما نظر فکن و نقش زر مبنددر اشک ما نگه کن و از سيم در گذر
پاي دل شکسته بزنجير درمبندما را چو در سلاسل زلفت مقيديم
هر دم خروش و غلغله در کوه و در مبندفرهاد را مکش بجدائي و در غمش
چندين طمع برآن بت بيدادگر مبنداي دل مگر بياد نداري که گفتمت
بر ياد لعل او سر درج گهر مبندور آبروي بايدت اي چشم درفشان
گلزار را بروي من خسته در مبنداي باغبان گرم ندهي ره بپاي گل
چون ني بقصد بي سر و پايان کمر مبندچون سرو اگر چنانکه سرافرازيت هواست
مرغ دل مرا مشکن بال و پر مبندچشمم که در هواي رخت بازگشته است
بگشاي پرده از رخ و راه نظر مبندبي جرم اگر چه از نظر افکنده‌ئي مرا
با تيره شب بسر برو دل در سحر مبندخواجو چو نيست در شب هجران اميد روز


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط