عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند

عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند شاعر : خواجوي کرماني سلطان ننهد بنده محنت زده را بند عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند من دانم و يعقوب فراق رخ فرزند اي يار عزيز انده دوري تو...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند
عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند
عاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند

شاعر : خواجوي کرماني

سلطان ننهد بنده محنت زده را بندعاقل ندهد عاشق دلسوخته را پند
من دانم و يعقوب فراق رخ فرزنداي يار عزيز انده دوري تو چه داني
چون دجله‌ي بغداد شود دامن الونداز ديده‌ي رود آور اگر سيل برانم
جهلست خردمندي و ديوانه خردمندعيبم مکن اي خواجه که در عالم معني
گر مير نهد بندم و گر پير دهد پندتا جان بود از مهر رخش برنکنم دل
چون پرده ز رخسار برافکند برافکندآن فتنه کدامست که بنياد جهاني
از لعل تو دل برنکنم چون مگس از قندبرمن مفشان دست تعنت که بشمشير
در سينه‌ي من آتش هجران تو تا چنددر ديده‌ي من حسرت رخسار تو تا کي
چون گردن طاعت ننهد پيش خداوندناچار چو شد بنده‌ي فرمان تو خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط