مرغان اين چمن همه بي بال و بي پرند مرغان اين چمن همه بي بال و بي پرندشاعر : خواجوي کرماني مردان اين قدم همه بي پا و بي سرندمرغان اين چمن همه بي بال و بي پرندبا خاک ره برابر و از عرش برترنداز جسم و جان بري و ز کونين فارغندنور مصورند نه شمع منورندروح مجسمند نه جسم مروحنددر مجلس وجود شراب از عدم خورندبر عرصهي حدوث قدم در قدم زنندنزل از رياض علوي روحانيان برندشرب از حياض قدسي کروبيان کنندشهباز عرشيند که در لامکان پرندکي آشيان نهند درين خاکدان از آنکاما بدان صحيح که سالم چو عرعرندعبهر مثال معتل و اجوف نهندشانليکن بري ز ملکت و فارغ ز لشکرندسلطان تختگاه و اقاليم وحدتندکانها که مفلسند بمعني توانگرندخواجو گداي درگه ارباب فقر باش