گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند شاعر : خواجوي کرماني وليک پيش وجود تو جمله کالعدمند گمان مبر که در آفاق اهل حسن کمند چه غم خورند چو شادي خوران جام جمند صبوحيان سحرخيز کنج خلوت عشق نه مفلسند ولي منعمان بي درمند چو گنج عشق تو دارند در خرابهي دل پريرخان که بعالم بدلبري علمند چو قامت تو ببينند کوس عشق زنند که طائران هوايت کبوتر حرمند بقصد مرغ دل خستگان ميفکن دام روا مدار که مجروح ضربت ستمند بتيغ هجر زدن عاشقان مسکين را اگر بصيد روي از...